تو خودت می دونی، همیشهِ ، کارت اشتـباهِ
می پیچی دلم رو، تو غم ها ، به خدا گنـــاهِ
اومدی تو خونه، چه آروم ، دردتُ ندیـــدم
بی خبر کشیدی، دلم رو ، آخرش بریــدم
***
تو شادی و من غمخوار ، تو خوابی و من بیدار
بازیِ سرنوشتم ، با دستِ خود نوشـــــــــتم
***
ببین دلت رنگِ جدایی دارِ ، چه می کشم از دستت ای ســــــتارِ
من و با نرخ کم آسون خریدی ، مگه بر چسبِ قیمت رو ندیدی
***
تمنّا می کنم برگرد به خونه ، صفای دل ببین چه عاشقونــــــه
***
شرطِ دیدارم بــــــــــدون ، نامه ی عشقم بخــــــــــــــــون
***
من و می خونی ، میام به دیــــدارت
چشم پوشی می کنی، با این کــارت
آواره موندنم در اون شهر غــــریب
زیر رگبار ستم خوردم فریـــــــب
***
دلم آسایش نداشت ، در جوارت گل نکاشت
عاشقی دیگه بسه ، همه درد و هوســــــــــه
***
میروم از شهرتو یه جــــــــایِ دور
تا نخونم حرفِ بی آهنــــگ و زور
ای خدا دردم شده تو چــــــاهِ تنگ
خفه شد گل نصیبم زیرِ سنـــــــگ
***
جاسم ثعلبی (حسّانی) 15/06/1391
:: برچسبها:
شهرِ غریب ,
:: بازدید از این مطلب : 1723
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4